نکتهای که کسی تا به حال درباره نقشتان به عنوان یک مدیر محصول به شما نگفته این است که کار شما اساسا فروش است! انتظار آن را داشته باشید که احتمالا سختترین موقعیت فروشندگی تمام عمرتان را تجربه کنید. چرا که شما آموزش نمیبینید یا حتی هیچ کمکی برای شروع این کار دریافت نخواهید کرد. البته کسی هم به شما نخواهد گفت که سختترین مهارت مدیریت محصول، مدیریت افراد است. به عنوان همبنیانگذار ProdPad و Mind the Product من با صدها مدیر محصول و تیم محصول همکاری داشتهام.
- هیچ استثنایی در این قانون وجود ندارد.
مدیریت آدمها سخت است. آدمها غیرقابل پیشبینی هستند. آدمها در محل کارشان سیاست میورزند، نظرات و انتظارات خودشان را دارند و نسبت به پدیدهها بیطرف نیستند و بیشتر از آنکه بخواهند اشتباه میکنند. البته گروههای دیگری از افراد نیز هستند که پول و قدرت بیشتری از شما دارند و هیچ ابایی از استفاده از آن ندارند.
وقتی کار در مسیر اشتباهی پیش میرود، مطمئنم که مشکل شما نقشه راهتان نیست. مساله نحوه برخورد شما با مشکلات آدمهاست.
این همان موضوعی بود که صحبتم را در کنفرانس امسال Mind the Product سانفرانسیسکو با آن آغاز کردم. شما میتوانید فیلم کامل آن را تماشا کنید و یا مستقیما همین جا به سراغ هفت تاکتیک حیاتی که من در طی سالها به عنوان یک مدیر محصول آموختهام بروید.
هفت تاکتیک حیاتی برای مشغله شما به عنوان مدیر محصول
1. از افراد سئوالهایی بپرسید که محدود کننده نیستند.
یکی از پراسترسترین افسانهها درباره مدیر محصول بودن آن است که تصور میشود مدیر محصول کسی است که جواب همه سئوالها را میداند. این افسانه زمانی درست بود، ولی اشتباه است. فرض بر این است که شما کمتر از همکارانتان میدانید!
در عوض با بهترین سئوالها برای استخراج دیدگاه همکارانتان و بقیه افراد شرکتتان حاضر شوید افراد را تشویق کنید تا صحبتهایشان را ادامه بدهند و با جزئیات تشریح کنند. این کار را حتی اگر در جلسه نقشه راه فصلی یا در جلسه هماهنگی برای شغل جدیدتان به عنوان مدیر محصول هستید انجام دهید.
- ادامه بده لطفا…
- دیگه چی؟
- به من بگو واقعا در اینباره چه فکری میکنی…
افراد وقتی حس میکنند ایدهشان ارزش شنیدن ندارد، سکوت میکنند و این حس در یک شرکت محصول محور به مثابه سم است. با ارزشترین ایدهها درباره محصول از لابه لای کسب و کار شما بیرون میآید، فقط به این شرط که رد، نادیده یا کوچک شمرده نشوند.
مدیران محصول موثر به افرادی که دنبال فرصت ابراز نظر هستند، اجازه صحبت میدهند. شما هم قطعا میتوانید!
2. کاری کنید که نقشه راهتان قصه بگوید.
یک نقشه راه بد، نشانهای از مشکلات زیرساختی در یک شرکت است. این نشانه بدی است که در نقشه راه محصولتان از عبارتهای اختصاری استفاده کنید. اتفاق بد دیگر این است که محصولتان ویژگیهایی داشته باشد که برای فهم و توضیح آنها همواره به شما یا اسکرام مسترتان نیاز باشد. این نشان میدهد که اساسیترین برنامهها برای آینده محصولتان برای کسانی که روی آنها کار میکنند، مفهوم نیست. ماهیت مدیریت محصول، قصه گویی است. اگر میخواهید همه با شما در یک راستا باشند، نقشه راه محصول شما باید قصه بگوید، قصهای درباره آنکه چگونه قرار است به چشم اندازتان برسید.
قصهها توان عظیمی برای ترجمه مفاهیم سخت و همچنین جذب افراد به سمت شما را دارند. این همان دلیلی است که ما قصه کاربر، فرایندها یا پرسونای کاربر و مشخصات آن را مینویسیم.
وظیفه ما این است که هر روز بهترین فردی باشیم که با دیگران ارتباط برقرار میکنیم و البته این مساله شامل همراستا کردن افراد سازمان حول داستان محصولتان نیز میشود. نقشه راهتان را ساده کنید و بر روی انتقال مسائلی که مهمتر است تمرکز کنید: جایی که الان هستید و کارهایی که میخواهید برای حرکت به جلو انجام دهید.
3. بازی “درخت محصول” را انجام دهید.
نقشه راه برای محصولتان ندارید؟ بیایید با هم یکی بسازیم. “درخت محصول” یک بازی عالی برای حرکت تیمتان در بحثهای استراتژیک اولیه است. یک دیوار خالی بزرگ پیدا کنید و طرح یک درخت روی آن بکشید. بدنه درخت نماد آن چیزی است که الان دارید و میخواهید بر اساس آن محصولتان را بسازید. شاخهها نماد حوزههای مختلف محصول و جهتی است که محصولتان باید به آن سمت رشد کند. ریشهها نیز نماد زیرساختی است که محصولتان را سرپا نگه میدارد.
از تیمتان بخواهید تا میتوانند ایدههایی درباره محصول را روی برگههای یادداشت بنویسند و سپس با همکاری یکدیگر، برگهها را روی درخت قرار دهند.
شغل شما این است که با آرامش جمع را سازماندهی کنید ولی در عین حال اجازه دهید تیمتان با یکدیگر در مورد قرار دادن برگهها روی شاخهها با هم بحث کنند. این شانس برای شماست تا متوجه شوید برای هر کس چه چیزی مهم است و الویت بیشتری دارد.
نتیجه نهایی، شروعی برای نقشه راه شماست. به نظرم نتیجه بدی برای یک پروژه سرگرم کننده در یک بعد از ظهر نیست.
4. روی امنیت روانی سرمایه گذاری کنید.
زمانی من با یکی از مشتریانم کار میکردم که به عنوان سرپرست محصول یک شرکت استخدام شده بود. در خیلی از مصاحبهها افراد به گریه میافتادند. آنها مستاصل و نیازمند کمک بودند. فرهنگ سازمانی در آن مجموعه کاملا درهم شکسته بود و بازسازی حس اعتماد و امنیت روانی اولین دستور کاری او بود.
ولی منظور از امنیت روانی چیست؟ زمانی میتوان گفت که امنیت روانی وجود دارد که افراد موقع صحبت کردن احساس راحتی داشته باشند. چه در زمان گزارش خطاها و چه در زمان ارائه مطالب به مدیران. گاهی این مساله میتواند به سادگی تغییر جزئی در گفتار باشد تا افراد بتوانند خودشان را با خیال راحت ابراز کنند. برای مثال بهتر است این طور بپرسید:
- ما چطور میتونیم…؟
بکار بردن این نوع از گفتار، مساله را از یک مساله انفرادی به یک مساله جمعی تبدیل میکند تا همه دغدغه فکر کردن به آن را داشته باشند. فرض را جایگزین یقین میکند و این احساس را ایجاد نمیکند که فردی تنها در مرکز انتقادها قرار گرفته است.
- من شرط مییندم که…!
جمله شرط میبندم جمله جالبی است. این اجازه را به شما میدهد که حدس بزنید و در عین حال این امکان را برای شما باقی میگذارد که اشتباه کنید و دوباره حدس بزنید. و در نهایت هم این شما نبودید که اشتباه بوده است، بلکه فرضیه شما اشتباه از آب درآمده است. راه دیگر برای ایجاد احساس امنیت در محیط کار، به گوش رساندن صدای افراد پیرامونتان است تا تیمتان احساس ارزشمندی پیدا کند.
- خیلی خوشم اومد از اینکه سام گفت ما فلان کار را بکنیم.
- حمید قبلا مطلب خوبی را درباره این مساله مطرح کرده بود.
وقتی میبینید که افراد شایستگی دارند، به آنها اعتبار بدهید. اگر میخواهید تیمتان هوای شما را داشته باشد، ابتدا مطمئن شوید که شما هم هوای آنها را دارید.
5. وقتی مسائل سخت میشود، یک جعبه محصول بسازید.
چه اتفاقی میافتد وقتی شما باید چشمانداز محصولتان را به کسی بفروشید که خریدار آن نیست؟ وقتی نتوانید رئیستان را با برنامههای خودتان همراه کنید، باید چیزهای بیشتری به جز یک نگاه مثبت را در مقابل رئیستان قرار دهید.
تیمتان را برای یک بعد از ظهر پر از هنر و چالش آماده کنید. من یک بازی دیگر برایتان در نظر گرفتهام.
بازی جعبه محصول، یک بازی برای قصهگویی است. در زمانی که شما به یک ویژگی جدید برای محصولتان فکر میکنید، این یک ابزار ناب برای بررسی صحت آن ویژگی خواهد بود. با مقداری وسیله تزئینی و خرت و پرت برای کار دستی مثل مقوا، استیکر، چسب، ماژیک و هر چیزی دم دستتان است شروع کنید. بعد به این فکر کنید که چگونه میتوانید این ویژگی را (که یک جعبه مقوایی غلات صبحانه است) بفروشید.
وقتی شما کارتان تمام میشود، جعبه غلات پوشیده از نکاتی است که به نظراعضای تیمتان بزرگترین امتیاز فروش آن است. فروختن جعبهتان به گروههای دیگر را تمرین کنید و اینقدر این کار را انجام دهید تا به آن مسلط شوید.
شما چیزی را توسعه میدهید که همه توانستهاند در آن سهیم شوند و به آن باور داشته باشند. حالا آن را به پیش رئیستان ببرید و این بار با حمایت تمام تیمتان دوباره شانستان را امتحان کنید.
6. اگر چیز مزخرفی دیدید بگویید.
گاهی وقتها شاید لازم باشد در مسیر رساندن منظورتان، افراد را از خودتان برنجانید. یک بار من با یکی از کارفرمایانم به اسم پنی کار میکردم که تیم مدیریت اجرایی به او گفته بود که نقشه راه غیرقابل تغییر است و هیچ جایی برای آزمون و خطا وجود ندارد. این یعنی تمام برنامه و اهداف باید یکجا و به یک باره تحویل داده شود.
این کار طبق هر استانداردی یک دیوانگی است. سرمایهگذاری بر روی نقشه راهی که هیچکس حاضر نیست آن را تائید کند، یک اشتباه بزرگ است.
این کاری بود که من و پنی برای رسیدن به منظورمان انجام دادیم؛ او یک جدول مقایسهای برای بررسی هزینه توسعه پنج ساله و همچنین هزینه ساخت محصول اشتباه تهیه کرد. پنی به مدیران مبلغی را نشان داد که شامل هزینههای مالی و فنی این اشتباه بود، این ترفند نتیجه داد.
بیشتر بخوانید: وارونه کار کردن: چطور با حداقل نیازهای تکنولوژی به چیزی برسیم که ما را به اهدافمان میرساند
رئیس او نظرش را تغییر داد و متوجه شد که نقشه راه مملو از مواردی بود که در زمان معرفی محصول اهمیتی نداشت. به همین خاطر ترجیح داد منابعشان را صرف تجربه کردن و تکرار و اصلاح محصول+ بکنند.
وقتی که به شما گفتند که از جزئیات پروژه بزنید و از آنها صرف نظر کنید، حرفتان را بزنید. وقتی چیز مزخرفی دیدید، ساکت نمانید. شاید برایتان سخت باشد ولی مطمئنا از مقید شدن به تولید محصولی که هیچکس مشتری آن نیست سادهتر است.
7. از تاکتیک قدیمی ” بله و …” استفاده کنید.
تا به حال شنیدهاید که کسی بگوید “بله و …”؟ این یک تمرین بداهه برای حفظ شرایط گفتگو و در عین حال یک روش مفید فروش است.
از این روش برای موافقت با افراد و فرضیاتشان استفاده کنید و بعد به آن چیزی اضافه کنید و دوباره پلی بزنید به اهداف جلسه.
- بله و … این دقیقا همون چیزیه که وقتی داشتم جریان کار را طراحی میکردم، به آن فکر کردم.
- بله و … موافقم که UI ما نیاز به کار دارد و به این دلیل بود که پیشنهاد دادم به این طرح نگاهی بیاندازیم.
- بله و … فکر میکنم این مساله مهمیه. چطوره این پروژهای که پیشنهاد دادم را اجرا کنیم؟
این روش کمک میکند تا برای چیزی که میخواهید با دیگران مذاکره کنید؛ بدون آنکه آنها را ساکت کنید.
سعی کنید مدیران اجرایی سازمانتان را بشناسید و طوری با آنها ارتباط برقرار کنید که برایشان معنی و مفهوم داشته باشد. اهدافشان را شناسایی کنید و بدانید چطور مورد تحسین قرار میگیرند و ببینید چطور میتوانید مشکلاتشان را حل کنید. این روش مکالمهتان را به سمتی می برد که شما میخواهید.
نکته تکمیلی: یاد بگیرید با سندروم ایمپاستر* زندگی کنید [همه ما به آن دچاریم].
در نهایت به یاد داشته باشید، برای چیزی که نمیدانید عذرخواهی نکنید. شما از کسی عقب نیستید و در این وضع هم تنها نیستید. همه ما در اینجا برندهایم.
مقدار جزئی سندرم ایمپاستر برایتان مفید است. در اصل این یعنی شما خودآگاهی دارید. چیزی که من در اینجا با شما در میان گذاشتم، حاصل بیش از یک دهه تجربه در مدیریت محصول است و قطعا یک شبه اتفاق نمیافتد. محصولات عالی با یادگیری و تکرار و اصلاح+ ساخته میشوند، این مساله در مورد مدیران محصول موفق نیز صادق است.
هیچ دو مدیر محصولی چالشهای یکسانی ندارند چرا که تمام ما با محصولاتی سر و کار داریم که فرهنگشان را افراد، شخصیتها و سیاستهای مختلف ساخته است.
بهترین راه برای افزایش سرعت پیشرفتتان چیست؟
خودتان را در جمع سایر مدیران محصول قرار دهید و از آنها کمک بخواهید، مطمئن باشید که جواب خواهید گرفت.
* سندرم ایمپاستر: یک پدیده روانی است که در آن افراد نمیتوانند موفقیتهایشان را بپذیرند. بر خلاف آنچه شواهد بیرونی نشان میدهد که فرد با رقابت و تلاش به موفقیت رسیده، خود فرد تصور میکند که لیاقت موفقیت را ندارد و کلاهبردار است. موفقیت با خوششانسی، زمانبندی یا فریب دادن دیگران به دست آمده و اینکه آنها باهوش یا تلاشگر هستند توسط خود فرد مورد پذیرش قرار نمیگیرد. (ویکیپدیا)
منبع: نوشته جانا باستو بنیان گذار ProdPad
برای مطالعه دیگر مطالب در زمینه اساس محصول اینجا کلیک کنید.
بسیار مفید و آموزنده بود.
امیدواریم در مصاحبه های بعدی مدیریت محصول تون حتما ازش استفاده کنید.