احتمالا در ذهن شما هم مسئله مدیر محصول هنوز به خوبی جا نیفتاده است. شاید هنوز نمیدانید کار یک مدیر محصول چیست! احتمالا مقایسه یک مدیر محصول خوب و یک مدیر محصول بد بتواند به شما در شفاف شدن نقش این افراد کمک کند.
اخطار: این مقاله ۱۵ سال پیش نوشته شده و ممکن است به مدیران محصول امروز مربوط نشود اما یک مثال خوب از یک داکیومنت آموزشی مفید است.
مدیران محصول خوب بازار، محصول و خط تولید محصول را میشناسند و از دانش پایهای و اطمینان خوبی برخوردار هستند.
یک مدیر محصول خوب مدیرعامل محصولش است و تمام مسئولیت و اندازهگیریها را برای موفقیت محصول انجام میدهد. آنها مسئول فراهم کردن محصول درست در زمان درست هستند.
یک مدیر محصول خوب ظرفی که داخلش است را میشناسد (شرکت، مدل درآمدی، رقبا و غیره) و مسئول درست کردن و اجرای یک برنامه پیروزی است. (بدون بهانه)
یک مدیر محصول بد هزاران بهانه دارد. طبق معمول سرمایه مالی کافی نیست، مدیر تیم فنی یک احمق است و مایکروسافت تیم فنیاش ده برابر ماست، بیش از اندازه کار میکنیم و به اندازه کافی هماهنگ نیستیم. این غر زدنها برای مدیرعامل محصول بودن قابل قبول نیست.
مدیران محصول خوب تمام زمانشان را صرف سازماندهی افراد مختلف نمیکنند که با هم هماهنگ شوند تا محصول را به بازار و مالکان محصول ارایه دهند. آنها نتایج جلسات کل تیم محصول را صورت جلسه نمیکنند، آنها مدیر پروژه فانکشنهای مختلف نیستند، آنها موش کورهای مهندسان نیستند.
مدیران محصول خوب بخشی از تیم محصول نیستند آنها تیم محصول را مدیریت میکنند. تیمهای فنی، مدیر محصولهای خوب را مثل یک منبع مارکتینگ نمیبینند. مدیر محصولهای خوب همدوش مارکتینگ و مدیر فنی هستند. مدیر محصولهای خوب هوشمندانه اهداف را تعریف میکنند، «چه چیزی» و تحویل آن «چه چیزی» را مدیریت میکنند. مدیر محصولهای بد احساس میکنند بهترین کارشان وقتی است که «چگونگی» کار را حل میکنند. مدیر محصولهای خوب به راحتی به صورت کتبی با مهندسان ارتباط برقرار میکنند و در گفتن خوب هستند. مدیر محصولان خوب به صورت غیر رسمی تیم را مسیردهی نمیکنند. مدیر محصولان خوب اطلاعات را غیر رسمی جمعآوری میکنند.
بیشتر بخوانید:استراتژی لیست انجام کار نیست!
مدیر محصولان خوب مجموعهای از مستندات، سوالات رایج، ارائهها و وایت پیپرها را میسازند. مدیر محصولان بد از اینکه کل روز را مشغول پاسخ دادن به فروش هستند و در کار غرق شدهاند شکایت میکنند. مدیر محصولان خوب ضعفهای محصول را پیش بینی میکنند و راهحلهای واقعی میسازند. مدیر محصولان بد تمام طول روز در حال خاموش کردن آتش هستند.
مدیر محصولان خوب روی موضوعات مهم (راه حلهای رقابتی، انتخابهای سخت معماری، تصمیمات سخت مربوط به محصول، بازارهایی برای حمله یا رها کردن) کتباً موضع خود را مشخص میکند. مدیر محصولان بد حرفهایشان را شفاهاً اعلام و ابراز تاسف میکنند که «بالا دستیها» اجازه نمیدهد این کار اتفاق بیفتد.
مدیر محصولان خوب تیم را روی درآمد و مشتریان متمرکز میکنند. مدیر محصولان بد تیم را روی اینکه «مایکروسافت چند قابلیت جدید میسازد» متمرکز میکنند. مدیر محصولان خوب محصولات خوبی را تعریف میکنند که میتوانند با تلاش زیادی اجرا شوند. مدیر محصولان بد محصولات خوبی را تعریف میکنند که نمیتوانند اجرا شوند یا اجازه میدهند مهندسان هرچه میخواهند بسازند.
مدیر محصولان خوب به ضوابط تحویل ارزشهای بالادستی به بازار در طول برنامه ریزی درونی و رسیدن به سهم بازار و درآمد در طول برنامه ریزی بیرونی فکر میکنند. مدیران محصول بد درباره تفاوتهای بین تحویل ارزش، هماهنگی قابلیتهای رقابتی، قیمت گذاری و حضور همه جانبه گیج میشوند.
مدیران محصول خوب مشکلات را تجزیه میکنند. مدیران محصول بد تمام مشکلات را با هم ترکیب میکنند.
مدیر محصولان خوب درباره داستانی که میخواهند برای رسانهها بنویسند خوب فکر میکنند. مدیر محصولان بد درباره پوشش تمام ویژگیها و بیان دقیق مسائل تکنیکی با رسانهها فکر میکنند. مدیر محصولان خوب از رسانهها سوالات را میپرسند. مدیر محصولان بد به هر سوالی که از رسانهها میآید جواب میدهند.
مدیران محصول خوب گمان میکنند که رسانه و تحیلیلگران بسیار باهوش هستند. مدیران محصول بد گمان میکنند که رسانه و تحلیلگران احمق هستند چون تفاوت بین فشار و شبه فشار را نمیفهمند.
مدیران محصول خوب به سمت شفافیت و توضیحات گویا لغزش میکنند. مدیران محصول بد هرگز آشکارا توضیح نمیدهند.
مدیران محصول خوب شغل و موفقیتشان را تعریف میکنند. مدیران محصول بد دائما میخواهند بگویند چه کار میکنند.
مدیر محصولان خوب گزارش وضعیتشان را هر هفته سر زمان میفرستند به خاطر اینکه انضباط کاری دارند. مدیر محصولان بد فراموش میکنند که گزارش وضعیتشان را سر زمان بفرستند، چون ارزشی برای نظم در کار قائل نیستند.