در این نوشته قصد داریم درباره گوش دادن که یکی از مهارتهای کلیدی و لازم برای هر مدیرمحصول به حساب میآید با شما صحبت کنیم. هر مدیرمحصول روزانه به افراد بسیار زیادی در ارتباط است و هرکدام از این افراد درخواستها و نگرانیهای خود را دارند. به عنوان مدیرمحصول باید بتوانید بصورت فعال به آنها گوش دهید تا از پس مشکلات و چالشهای محصول خود برآیید. پس اگر اهمیت مهارت گوش دادن فعال را درک کردهاید با ما همراه باشید.
شما نمیتوانید به درستی به شخصی گوش دهید و همزمان کار دیگری را انجام دهید.
-ام.اسکات پک
اصول اولیه گوش دادن فعال
این حس که به سخنان ما گوش داده نمیشود یکی از مأیوسکنندهترین احساسات است. یکی از دلایل شکست خوردن در برقراری ارتباط این است که گوش دادن(مانند خواندن، واضح اندیشیدن و تمرکز کردن) مهارتی است که ما به ندرت آن را نیازمند دانش و تمرین میدانیم.
بین شنیدن و گوش دادن تفاوت وجود دارد
ما تا زمانی که صدای کسی را میشنویم و کلماتش را میفهمیم فرض میکنیم که در حال گوش دادن هستیم. با این حال، شنیدن به تنهایی کافی نیست. از میان سایر چیزها، نیاز داریم بفهمیم که چه چیزی گفته میشود و چرا، مقصود را به دقت بسنجیم و ارتباطات غیرکلامی را در نظر بگیریم. به عنوان مدیرمحصول هرشخص از اعضای تیم به هدفی سراغ شما میآید. بجای اینکه فقط آنها را بشنوید، باید بتوانید به آنها گوش دهید.
گوش دادن یکی از پایههای جامعه است. چیزی است که به ما امکان شکلدهی روابط و ارتباطات معنادار را میدهد. با این وجود بیشتر ما به این که چگونه گوش میدهیم فکر نکردهایم.
همانطور که مورتیمر جی.آدلر در “چگونه صحبت کنیم، چگونه گوش دهیم” مینویسد:
همه ما میدانیم که مهارت خواندن نیاز به آموزش دارد…این نکته در مورد صحبت کردن و گوش دادن هم برقرار است…آموزش ضروری است…به همین ترتیب، مهارت گوش دادن یا یک استعداد ذاتی است یا باید توسط آموزش کسب شود.
مورتیمر جی.آدلر
گوش دادن فعال تکنیکی برای گسترش مهارتمان در گوش دادن است.
به عنوان یک تکنیک ارتباطی در بسیاری از زمینههای حرفهای استفاده میشود اما برای زندگی روزمرهمان هم ارزشمند است. هر کسی که حتی فقط یک بار یک درمانشناس خوب را دیده باشد، با اثربخشی گوش دادن فعال آشنا خواهد بود. درمانشناس یک-به-یک با قصد مشخص گوش میدهد، هر نکته مبهمی را شفاف میکند، معمولا آنچه را که گفته میشود تفسیر میکند و از گوینده میخواهد که موضوع را باز کند. درمانشناس خانواده یا زوج با آسان کردن برقراری ارتباط آرام و بدون تنش از طریق تفکر، زبان بدن باز و کمک به زوجها برای درک یکدیگر، به حل اختلاف کمک میکند.
خیلی از افرادی که با شما بهعنوان مدیرمحصول کار میکنند و در طول روز ارتباط برقرار میکنند بخشهای مختلف محصول شما را برعهده دارند که مشکلات و چالشهای خاص خود را دارند. گوشدادن فعال به آنها این اطمینان را میدهد که شما نگرانیهای آنها را شنیده و بهطورکامل درک میکنید.
همانطور که شلدون بی.کاپ مینویسد:
درمانشناس میتواند تفسیر کند، مشاوره دهد، پذیرش و حمایت عاطفی که رشد شخصی را تغذیه میکند فراهم کند، و بالاتر از همه، میتواند گوش دهد. منظور من این نیست که او به راحتی میتواند سخنان دیگری را بشنود بلکه منظورم این است که او به صورت فعال و هدفمند گوش خواهد داد و با ابزار حرفهاش یعنی با آسیبپذیری شخصی وجود متزلزل خود پاسخ خواهد داد. این گوش دادن است که برای بیمار گفتن داستانش را آسانتر میکند، گفتنی که او را آزاد میکند.
شلدون بی.کاپ
به خاطر شفافیت، گوش دادن فعال را در خلال گفتگوی دو نفر در این مقاله مطرح خواهیم کرد. با این وجود گوش دادن فعال میتواند بین چند نفر یا چند گروه اتفاق بیفتد.
گوش دادن از این جهت سخت است که شما باید ضمیر خود را تا مدتی سرکوب کنید. این مدت، میزان زمانی است که قبل از پاسخ دادن، برای فهم آنچه که گفته میشود نیاز دارید.
اجزای اصلی گوش دادن فعال
درک کردن
برای برقراری ارتباط ابتدا باید بفهمیم که فرد(یا افراد) دیگر در واقع چه میگویند. این موضوع آنقدرها که به نظر میرسد ساده نیست.
در بیشتر موارد درک کردن فورا و ناآگاهانه صورت میگیرد. با این حال تعدادی از موانع بالقوه میتوانند جلوی درک کردن را بگیرند، مواردی از قبیل:
- موانع زبانی
- استفاده از اصطلاحات یا واژههای عامیانه
- تفاوت در فرهنگ، سن، مرتبه اجتماعی و سایر اختلافات بین افراد
در چشمان کاملا بسته، ایزاک لیدسکای پیشنهاد میکند که ادراک را از طریق پرسیدن این که “آیا میتوانید طوری به من توضیح دهید که انگار من پنج سالهام؟” سادهتر کنیم. این همان تکنیکی است که ما استفاده میکنیم تا یادگیری را به سرعت بهبود دهیم. حذف اصطلاحات و توضیح چیزها به زبان خودتان باعث میشود که موضوعات پیچیده تا اندازه زیادی بهتر فهمیده شوند.
گاهی اوقات افرادی از تیم شما بخصوص اعضای تیم فنی مسایل را پیچیده و سخت توضیح میدهند (البته هیچ قصدی از این کار ندارند) و این شما هستید که باید از آنها بخواهید مسایل را به سادهترین شکل ممکن توضیح دهند تا بتوانید راه حلی سریع و ساده برای آنها پیدا کنید. چراکه به قول انیشتین ۸۰ درصد از راهحل فهمیدن درست و دقیق صورت مسیله است. پس به عنوان مدیرمحصول باید فعالانه گوش داده تا بتوانید مشکلات و نگرانیهای اعضای تیم را درک کنید.
حفظ کردن
برای آنکه به نحو مناسب پاسخ دهیم، باید آنچه را که طرف مقابل گفته است بفهمیم و به خاطر بسپاریم. همه افراد جزئیات مشابهی را حفظ نمیکنند.
برخی از افراد جزئیات خیلی خاص را به خاطر میآورند، در حالی که بقیه به ایده کلی میچسبند. در بین ما متداول است که تنها جزئیاتی را که به پاسخمان مرتبط هستند به خاطر بسپاریم.
زمانی که به صورت فعال گوش میدهیم، به جای اینکه فکر کنیم در ادامه چه چیزی میتوانیم بگوییم، روی کلمات طرف مقابل تمرکز میکنیم. سرکوب کردن ضمیر شخصی سخت است. مانند این است که فکر کنیم ما از قبل میدانیم طرف مقابل چه چیزی میخواهد بگوید. و خودمان را با فکر کردن به این که کار را انجام دادهایم فریب میدهیم: اینکه ما نه تنها میدانیم طرف مقابل چه چیزی خواهد گفت بلکه از قبل دربارهاش فکر کردهایم. فقط، ما کار را انجام ندادهایم.
تعدادی موانع بالقوه برای به خاطر سپردن وجود دارند، از قبیل:
- تعصبات شناختی و گوش دادن گزینشی(بعدا با جزئیات بیشتر به این خواهیم پرداخت.)
- حواسپرتی درونی یا بیرونی(مانند خستگی یا محیط شلوغ)
- مشکلات حافظه(مثل زوال عقل)
پاسخ دادن
مکالمات فعال هستند نه منفعل. مکالمه بین افراد نمیتواند بدون پاسخ شکل گیرد.
مکالمه فعال نیاز به پاسخهای دقیق دارد که با درک کردن و حفظ کردن امکانپذیر میشود.
یک پاسخ فعال باید نشان دهد که ما آنچه را که طرف مقابل گفته است میفهمیم و به کلماتش توجه کردهایم و حتی اشارههای غیر کلامیاش را متوجه شدهایم.
عمل تفسیر میتواند به عنوان گوش دادن به آهنگ زیر کلمات تعبیر شود.
رونالد آ.هایفتز
برای اینکه یک شنونده فعال باشیم، باید سعی کنیم که فراتر از کلمات برویم و یک تصویر غنی از عواطف و منظورهای طرف مقابل شکل دهیم. با این حال نباید از خودمان معنی بسازیم یا کلمات او را با افکار خودمان رنگآمیزی کنیم. موانعی بالقوهای که برای درک کردن و حفظ کردن وجود داشتند به صورت مشابه برای پاسخ دادن وجود دارند.
برای اینکه یک شنونده فعال باشیم، باید سعی کنیم که فراتر از کلمات برویم و یک تصویر غنی از عواطف و منظورهای طرف مقابل شکل دهیم. حتی گاهی اوقات میتوانید بهعنوان مدیرمحصول آنچه از صحبتهای هم تیمی خود دریافت کرده اید را بازگو کنید تا هم خودتان مطمین شوید موضوع را درست و دقیق متوجه شدهاید هم طرف مقابل متوجه توجه و دقت شما به صحبتهای وی شود.
گوش دادن فعال و غلبه بر تعصبهای شناختی
گوش دادن فعال نیازمند دانستن این است که چگونه تعصبهای شناختی و میانبرها بر ارتباطات ما اثر میگذارند. این موارد به ویژه زمانی که افراد با یکدیگر مشاجره و مخالفت میکنند شایع است.
مشاجره فرضی بین یک زوج با نامهای مری و جان را که در ادامه آمده در نظر بگیرید. هر شباهتی به ازدواج شما صرفا تصادفی است.
مری: تو هیچ وقت در کارهای خانه کمک نمیکنی، تو هفته پیش دو بار مست به خانه آمدی، تو فراموش کردی که دنبال بچهها بروی و آنها را از مدرسه بیاوری، تو هیچ وقت برای من گل نمیخری، تو…
جان: من در روز ولنتاین برای تو گل خریدم!
در این نمونه جان تسلیم تعصب تأیید میشود تا اظهارات مری را رد کند. با نادیده گرفتن سایر ادعاها، او تنها به آنچه که به راحتی میتواند با آن مخالفت کند جواب میدهد. جان خودش را فریب میدهد که چون میتواند یکی از اظهارات را رد کند، همه آنها اشتباه هستند.
جان: من در روز ولنتاین برای تو گل خریدم!
مری: در طی 5 سال این اولین باری بود که برای من گل آوردی.
جان اکنون دستخوش تعصب دسترسپذیری میشود. او رویدادی را که اخیرا اتفاق افتاده و برجسته بوده به یاد میآورد اما زمانهای قبل از آن را نادیده میگیرد.
مری: در طی 5 سال این اولین باری بود که برای من گل آوردی.
جان: که چی؟ هیچ کدام از دوستانم برای همسرانشان گل نمیخرند، حتی در روز ولنتاین.
اثبات اجتماعی حالا وارد بازی میشود. جان به رفقای خودش نگاه کرده تا سرنخی داشته باشد که چگونه باید رفتار کند. به جای این که در نظر بگیرد مری چه احساسی دارد، خودش را مطمئن میکند که رفتارش درست است چون این رفتار متداول است.
مری: به هر حال، گلهایی که آن زمان برای من آورده بودی، پژمرده شده بودند و واضح بود که آنها را از پمپ بنزینی که سر راهت به خانه بود گرفتی.
در اینجا مری به خاطر خشم کنونیاش یک نمای تحریفشده از وقایع را میبیند(تعصب از تنفر/عدم علاقه.) رویدادی که تا پیش از این مری را خوشحال کرده بود الان تنها گواه دیگری از بیکفایتی همسرش است.
نمونههای بالا تنها تعداد کمی از تعصبهای شناختی و میانبرها بیشمار هستند که مانع ارتباط ما میشوند.
اکنون بیایید تصور کنیم اگر جان از تکنیکهای گوش دادن فعال استفاده کرده بود این مشاجره چطور پیش میرفت.
برای این کار ضروری است که عواطف و ضمیر شخصی را کنار بگذاریم و به جای آن تلاش کنیم که بفهمیم چرا مری ناراحت است.
مری: تو هیچ وقت در کارهای خانه کمک نمیکنی، تو هفته پیش دو بار مست به خانه آمدی، تو فراموش کردی که دنبال بچهها بروی و آنها را از مدرسه بیاوری، تو هیچ وقت برای من گل نمیخری و من از این خسته شدهام.
جان: پس تو احساس میکنی که من یک پدر بدم، نیازهای تو را نادیده میگیرم و اجازه میدهم که زندگی اجتماعیم در رابطه ما دخالت کند؟
جان اکنون آنچه را که مری گفته است تفسیر میکند و تأیید میکند که دارد گوش میدهد. اشاره به این نکته مهم است که جان کاملا با مری موافقت نمیکند. به جای اینکه به دنبال دفاع از خودش باشد، مطمئن میشود که مری میداند او دارد گوش میدهد.
با حفظ آرامش و نشان دادن زبان بدن باز، او به مری اجازه میدهد که ناامیدیش را بدون قطع شدن حرفش خالی کند. این یک محیط امن و مطمئن را برای مری فراهم میکند تا درباره خودش بیشتر صحبت کند و احساسات واقعیش را نشان دهد.
جان تماس چشمی را حفظ میکند و از اشارههای غیرکلامی استفاده میکند (مثلا سرش را به علامت موافقت پایین میآورد یا آن را تکان میدهد تا نشان دهد که دارد گوش میکند.) مری کمی آرام میشود و میبیند که به نظر میرسد همسرش واقعا به آنچه میخواهد بگوید علاقمند است.
سپس، جان میتواند صحبت کند:
جان: چه کاری میتوانم انجام دهم که احساس بهتری درباره رابطهمان داشته باشی؟
این سؤال خنثی است و به عقیده شخصی ارتباطی ندارد. جان به مری اجازه داده است که احساساتش را کشف کند. با ادامه دادن همین روش، آنها میتوانند یک مشاجره را به یک فرصت ارزشمند برای شناختن بهتر یکدیگر تبدیل کنند.
مطالعه بیشتر: مدیر محصول خوب و مدیر محصول بد را بشناسید
به احتمال زیاد نتیجه در این موقعیت بسیار مثبتتر از حالت اول است. حتی با خواندن کلمات، احتمالا شما هر دو سناریوها را به گونهای متفاوت تجسم کردهاید که با تن صداها و نتایج متفاوت تکمیل شده است.
گوش دادن فعال به عنوان وسیلهای برای غلبه بر خودشیفتگی مکالمهای
اگر تا کنون با شخصی که تنها علاقمند به صحبت درباره خودش است مکالمه داشتهاید، متوجه خواهید شد که خودشیفتگی مکالمهای چیست و باعث میشود که چه احساسی داشته باشید.
چارلز دربر، جامعهشناس، ابتدا پدیده را مشاهده کرد، که در آن افراد اجازه میدهند وسواسهایشان در شیوههای مکالمه آنها آشکار شود. به جای گوش دادن به آنچه طرف مقابل میخواهد بگوید و دادن جوابی مطابق با آن، بسیاری از افراد جهت گفتگو را به سمت خودشان تغییر میدهند.
در جامعه ناگویا: سخنوری و فرهنگ در آمریکا، تام شاچمن مینویسد:
خودشیفتگی مکالمهای فراگیر است و ریشه در فرهنگ فردگرایی ما دارد، الگویی که منجر به مجذوب خود شدن میشود… با استفاده از عبارات “من”، با لاف زدن، با تاکتیک پرسیدن سؤال تنها به این منظور که دانش برتر سؤالکننده نشان داده شود یا داستان فرد در جایگاهی بالاتر از داستان طرف مقابل قرار گیرد، با تغییر جهت دادنهای مداوم…کلمه نوشته شدهای که بیشترین استفاده را در زبان داشته «the» است در حالی که کلمهای که بیش از همه به صورت شفاهی استفاده شده «I» یا من است.
تام شاچمن
دربر این را به عنوان “پاسخ تغییری” در مقابل “پاسخ حمایتی” توضیح میدهد. در “جستجوی توجه: قدرت و ضمیر شخصی در زندگی روزمره” مینویسد:
ظرافت پاسخ تغییری در این است که همیشه بر مبنای اتصال به موضوع قبلی است. این باب را برای پاسخدهنده باز میکند تا موضوع را به خودش تغییر جهت دهد…پاسخهای تغییری، زمانی که در جهت اهداف خودپرستانه استفاده میشوند آنقدر تکرار میشوند تا اینکه به وضوح یک تغییر در موضوع اتفاق بیفتد…اثربخشی در اینجاست که پاسخ تغییری به عنوان یک وسیله جلب توجه است و تا اندازهای با دشواری در تشخیص بلافاصله مواجه است.اینکه تشخیص داده شود آیا پاسخ دادهشده به منظور به اشتراک گذاشتن پیشقدمیهای خودپرستانه است یا خیر.
دربر
خودشیفتگان مکالمهای معمولا آنقدر پاسخهای تغییری را تکرار میکنند تا مکالمه به سمت آنها هدایت شود. دوباره به زوج فرضیمان برمیگردیم. ممکن است چنین به نظر برسد:
جان: من در حال حاضر واقعا درباره کار استرس دارم.
مری: من هم همینطور، باور نمیکنی یکی از همکاران من دیروز چه کار کرد.
جان: و وقتی که این همه کار برای انجام دادن دارم برایم سخت است که به بچهها به اندازه کافی توجه کنم و زمانی که به خانه میرسم فقط میخواهم استراحت کنم.
مری: جدّا، چیزی که انجام داد مسخره بود.
جان: چه کار کرد؟
در این مکالمه مری پاسخ تغییری را تکرار میکند تا اینکه بالاخره جان نکته را میفهمد و توجه موضوع را از روی خودش برمیدارد.
طبیعت خودپرستانه این در مکالمه نوشته شده واضح است اما تشخیص آن میتواند سخت باشد.
پاسخهای حمایتی برعکس پاسخهای تغییری هستند-آنها کلمات گوینده را تقویت کرده و آنها را تشویق میکنند. اگر مری از پاسخهای حمایتی استفاده کرده بود، مکالمه چنین به نظر میرسید:
جان: من در حال حاضر واقعا درباره کار استرس دارم.
مری: چرا الان بیشتر از معمول استرسزا است؟
جان: خب، یکی از افراد گروهم دو هفته است که در تعطیلات است و من باید مسئولیتهای او را هم انجام دهم.
مری: آیا با مدیرت در این باره صحبت کردهای؟ تو نباید علاوه بر کار خودت کار کس دیگری را هم انجام دهی.
توجه کنید که این دو سناریو تا چه اندازه در مغز شما متفاوت به نظر رسیدند.
در مکالمه اول، مری کاملا خودشیفته بود و فقط میخواست راجع به خودش حرف بزند. در دومی، زوج قادر بودند یکدیگر را کمی بهتر درک کنند و یک دلیل ریشهای بالقوه برای اختلافشان ببینند.
خودشیفتگی مکالمهای از طریق رفتار منفعل هم اتفاق میافتد.
خودشیفتگی مکالمهای منفعل، مستلزم بیتوجهی به سؤالات حمایتی در تمام مواقعی است که اختیار با ماست و همچنین شامل این است که در طی مکالمه به صورت خیلی پراکنده از سؤالات حمایتی استفاده کنیم. گوش دادن اتفاق میافتد اما منفعل است. برای اینکه دیگری را قانع کنیم بیشتر از خودش صحبت کند، یا شکلهای دیگری از گوش دادن فعال را فرض کنیم تلاش کمی صورت میگیرد. این با توجه به علاقمندی طرف مقابل به موضوعات خود یا حق او برای جلب توجه در وی ایجاد شک میکند…تمرین دومی که به طور معمول حداقل استفاده را دارد عبارت است از…تأخیر در تأییدهای پسزمینه. با وجود ضعیفتر بودن از سؤالات حمایتی، تأکیدهای پسزمینه مانند “بله” یا “آها” اشارات نکتهسنجانهای هستند که گویندهها به وسیله آنها میزان علاقه طرف مقابل به موضوعشان را اندازه میگیرند.
دربر
همان طور که دربر توضیح میدهد، زمانی که بحث گوش دادن فعال پیش میآید ما نباید اهمیت پاسخهایمان را دست کم بگیریم.
اگر با دقت گوش دهیم اما پاسخهایمان نشاندهنده این موضوع نباشند، این گوش دادن دیگر برای طرف مقابل اهمیتی ندارد.
سولیوان و تامپسون در “اثر فلات”، احمقانه بودن خودشیفتگی مکالمهای را توضیح میدهند:
بیشتر افراد با این قصد که کاری انجام دهند، گوش میکنند-این کار معمولا دفاع از خودشان، یا حل یک مسئله است. تقریبا همه با این قصد گوش میدهند که به محض این که سخن گوینده تمام شد، چیزی برای گفتن آماده داشته باشند. آیا تا به حال فکر کردهاید که این چقدر ناعاقلانه است؟ آیا نباید هر چند وقت یکبار وقفهای به وجود بیاید تا یکی از گویندهها درباره اینکه واقعا چه چیزی میخواهد بگوید یا بهتر از آن درباره اینکه تا الان چه چیزی گفته شده است فکر کند؟ در اینجا به طور مکرر شاهد پدیدهای خواهید بود، اگر به دنبال آن باشید: دو گوینده که به نظر میرسد با هم مکالمه دارند اما در واقع تنها دو مونولوگ ارائه میکنند، سخنشان توسط دیگری گسسته میشود و هر یک به سادگی منتظر زمانی میماند که وارد مرحلهای که تصورش را میکند بشود.
گوشدهندهها معمولا نمیتوانند منتظر بمانند تا به دفاع خودشان جهش کنند و به جای شنیدن آنچه گفته میشود، وقتشان را مانند یک وکیل مدافع که در حال برنامهریزی برای مجادلهای است که زمان زیادی تا آن نمانده، صرف فکر کردن کنند. شما میتوانید تصور کنید که این روش چقدر ناکارآمد است.
سولیوان و تامپسون
مطالعه بیشتر: هفت مهارت ساده ولی هوشمندانه برای کسب تسلط در ایفای نقش یک مدیر محصول
چگونه میتوانیم مهارتهای گوش دادن فعالمان را بهبود بخشیم؟
با وجود اینکه روشی یکتا برای یادگیری گوش دادن فعال وجود ندارد، میتوانیم تغییرات کوچکی را به وجود بیاوریم.
گوش دادن فعال، مانند هر مهارت دیگری، با تمرین کردن پرورش پیدا میکند، نه با خواندن درباره آن. با اعمال این مفهوم به هر مکالمهای که داریم، میتوانیم به تدریج مهارت برقراری درست ارتباط را پرورش دهیم. که میتواند شامل موارد زیر باشد:
- خودتان را در رابطه با تعصبهای شناختی و میانبرهای معمول تعلیم دهید. یاد بگیرید آنها را در خودتان و دیگران شناسایی کنید تا ببینید چطور مانع ارتباط میشوند.
- از سعی کردن برای اینکه بلافاصله پاسخ دهید اجتناب کنید. به طرف مقابل زمان دهید تا صحبتش را تمام کند، سپس یک جواب فکر شده به او بدهید. ابتدا در نظر بگیرید که این یک جواب تغییری است یا حمایتی.
- با آگاه ماندن از استفادهتان از ضمائر، خودشیفتگی مکالمهای را به حداقل برسانید. وابستگی همیشگی به “من” و “خودم” نشاندهنده این است که نیاز دارید جهت مکالمه را به سمت خودتان تغییر دهید.به جای آن بر روی استفاده زیاد از “شما” هدفگذاری کنید.
- آدلر پیشنهاد میکند که در طی مکالمات کلیدی یادداشت بردارید. با این که ممکن است، گوینده را دستپاچه کند، در بعضی موقعیتها مرتبط به نظر میرسد. آدلر مینویسد: “یادداشتهایی که در زمان گوش دادن برمیدارید، آنچه را که با ذهنتان انجام دادهاید تا چیزی را که شنیدهاید به آن داخل کنید، ضبط میکنند.” این یادداشت به شما امکان میدهد که به مرحله دوم بروید…آنچه که نوشتهاید…غذایی برای اندیشهتان فراهم میکند.
- در طی یک مشاجره، قبول کنید که افراد به ندرت تمایل دارند دیدگاهشان را تغییر دهند. به جای اینکه خشمگین یا ناامید شوید، به دنبال این باشید که تصویری واضح از منطق طرف مقابل را گسترش دهید. استفاده از “تکنیک پرسشگری سقراطی” میتواند برای استخراج این اطلاعات مفید باشد. با استفاده از گوش دادن فعال، تبدیل مشاجره به یک گفتگوی آرام ممکن میشود، که در آن شما میتوانید افکار خودتان را توضیح دهید. آدلر توضیح میدهد: “گویندهای که منطقا حساس است، از شما میخواهد استدلالش را با قبول مفروضاتش در حال حاضر بپذیرید. بپذیرید که آنها عواقب کارشان را تشخیص میدهند، ببینید که چگونه راه را برای رسیدن به نتیجه دلخواهش باز میکند…آنها اصول کلی یا حقایق بدیهی نیستند…وظیفه شما این است که هوشیار باشید تا فرضیههای اولیه را تشخیص دهید…این کار زمینههای نهایی را برای آنچه که گفته میشود فراهم میکند.”
- انگیزهتان را برای گوش دادن زیاد کنید. این به عنوان چارچوب عاطفی برای گوش دادن فعال شناخته میشود. این انگیزه میتواند نیاز برای بهبود یک رابطه باشد، دنبال کردن دستورالعملها بدون اتلاف هزینه باشد، ایجاد حس بهتر در یک نفر و یا شفاف کردن یک مبادله تا حد امکان باشد.
منبع: نوشتهای از بلاگ توسعه شخصی شین پریش با نام فرنام استریت